- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توست نگاه من به دل پاک و جان طاهر توست فقط نه من به هـوای تو اشک می ريـزم که هر چه رود درين سرزمين مسافر توست همان بس ست که با سجده دانه برچـيند کسی که چشم تو را ديده است و کافر توست به وصف هيچ کسی جز تو دم نخواهم زد خوشا کسی که اگر شاعرست شاعر توست که گفته است که من شمع محفل غزلم؟! به آب و آتش اگر می زنم به خاطر توست
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بی قرار توأم و در دل تنگـم؛ گله هاست آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهـتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسـمـان با قـفـس تـنـگ چه فـرقـی دارد بـال وقـتی قـفـس پَـر زدن چلچـله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئلۀ دوری و عشق و سکـوت تو جـواب همـۀ مسئـله هاست
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
کی به آتش می کشی تسبیح یا قدّوس را روح سرگردان این پـروانۀ مـأیـوس را کور سوهای چراغ عـقـل مردم منکـرند روشنایی های آن خورشید نا محسوس را از صدای موج سرشارند و با ساحل دچار گوش ماهی ها چه می فهمند اقیانوس را نسل در نسل زمین گـشتـند تا پیـدا کـنند سایۀ پر های رنگـارنگ آن طاووس را تلخ وشیرین جهان چیزی به جزیک خواب نیست مرگ پایان می دهد یک روز این کابوس را
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود شیطان دوباره دست به نیرنگ می شود نـقـشـه کـشـیـده است، مـرا دشمنت کند بـا لـشـگـر گـنـاه هـمـاهـنـگ مـی شـود دارد حـنـای تـوبـه و شـرمی که داشتـم پیشت عزیـز فـاطـمه بی رنگ می شود با هر گـنـاه فـاصـلـه می گـیـرم از شما کم کم وجب وجب، دو سه فرسنگ می شود اشکم چه شد؟! به جان تو بـاور نداشتم روزی دلم ز فرط حسد سنگ می شود آقا ببخش، بس که سرم گرم زندگـیست کـمـتـر دلـم برای شـمـا تـنـگ می شود
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
زمین دامنم از آب دیـده مـرطوب است بیا که حاصل این کشتزار مرغوب است مرا خلاص کن از سالهای غیبت خود مگـر تحمل من مثل صبر ایـوب است؟ اگـرچـه روی سیـاهـم، به کـار مـی آیـم برای طی زمستان زغال هم خوب است اگـر دروغ بگـویـم اسـیـر گـرگ شوم: مقـام پیرهـنـت چشم های یعـقـوب است عـصای مـعـجـزههـا مار می شود با تو کسی که بیتو نخشکد شقی تر از چوب است همیـشـه ابر ز خـورشید رنگ می گیرد به هر کجا بروی این صحیفه زرکوب است
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دل مرده ام ز خاک درت زنده می شوم با مِهر تو چو مهر، فـروزنـده می شوم چون در حریم خویش مرا راه میـدهی ازجرم خویش و لطف تو شرمنده می شوم در موج گریه گر تو به اشکم نگه کنی سر تا قدم چو باغ گل از خنده می شوم ازکثرت عطای تو سر میکشم به عرش وز خـجـلـت گـنــاه سرافکنده می شوم خاک توأم اگر چه برآرم سر از سپهر بالله قـســم به پـای تو پـایـنـده می شوم سـر تـا به پـا گـنـاهـم و بـا دوستـی تو مرهـون لطف خـالـق بخشنده می شوم با آن که غرق ظلمتم از کـثـرت گـنـاه تا بنده می شوم به تو، تـابـنده می شوم هیچم ولی وصال توأم می دهد وجـود آن قطره ام که بحر خروشنده می شوم کام هلاکت است به هر سو که رو کنم تنهــا به درگـه تو پـنــاهـنــده می شـوم من میثمم که مرگ و حیاتم بدست توست در قبر هم به دوستی اَت زنده می شوم
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
کــاش می شد بــنــدۀ خــوبت شــوم ذاکــر دلـخــواه و مـحـبــوبـت شـوم کــاش من هــم فـانـی عـشـقـت شوم جـذبــه ای بنـمـا که مـجـذوبت شوم دست خطی سوی این عاشق فرست ای فــدای خــط مــکــتــوبـت شــوم هر که بر تو مـنـتـسب شد بُـرد کرد دِه اجــازه تــا کـه مـنـسـوبـت شــوم ســالـهـا آوارگـی بـهــرت کــم است وای اگر یک لحـظه مغضوبت شوم کی بــدی از جــان من بیرون شود؟ کی غــلام خــوب و مطـلـوبت شوم کـیـمـیــا کـن ایـن مـس جــان مــرا تــا که بــا یــاد تو زرکـوبـت شــوم هر بــلا آید به جــانــم بــاک نیـست پـیـشـه سـازم صـبـر، ایّــوبـت شوم نیست خالص تر ز اشکت در جهان ای فــدای اشـک مـرغــوبـت شــوم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان (عج)
آقا ســلام! ســوز و نــوایــی به مــا بـده هر صبــح و شام حال بکـایی به ما بده دل تنگ دیــدن تو شدیم ایّهــا الغــریب! آغوش خویش وا کن و جـایی به ما بده تنها به عشق دیدن تو نـدبـه خـوان شدیم هر صبحِ جمعه حـال دعــایی به ما بده این دیده ای که غیر تو هر چیز دیده است از ما بگیــر و چـشـم خــدایی به ما بده تا کی اسیــر لــذّت نـفـسـانـیـت شـدن؟! بشکن حصار و برگ رهـایی به ما بده زنگــار معـصیت دل ما را سیــاه کـرد با کیــمیــای عشق، جـلایــی به ما بـده شایـسـتـۀ مُحـب تو روی سـیـاه نـیـست این جلــوه را بگیــر و نمایـی به ما بده دراین زمان که هر که به دنبال زندگی است توفـیــق نــوکــری و گـدایی به مــا بده چیــزی نمانــده تا که مُحــرّم فــرا رسد سـهـمــیّــۀ امــام رضــایـی به مــا بــده سهمیّه ای که قطره ای از آن گره گشاست در دیــده ها بـریـز و صفـایی به ما بده در هر فــراز روضــۀ گــودال قـتـلـگاه حال و هــوای کرب و بــلایی به ما بده
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان (عج) و بقیع
غبــار مقــدم تو، تــوتیــای چـشــمــانم ز هجــر تو شده ابری هــوای چشمانم سحر که سفرۀ دل وا کنم به راز و نیاز فقط وصــال تو باشد دعــای چشــمانم اگر که بغض گلویم کمی ترک بخورد پر از ستاره شود این فضای چـشـمانم تمام عــالــم هستی، غــریب در نظـرم فقــط فــراق تو شد آشنــای چــشــمانم دو دیده ام شده تاریک در حجـاب گناه نگــاه مهــرِ تو بــاشد ضیــای چشمانم نظر به روی تو آداب و سعیِ خود دارد سرت چو مروه و پایت صفای چشمانم به غیر دامن خیسم ز قطره قطرۀ اشک کــســی دگر نشنیده صــدای چشــمانـم قسم به فاطمه داغی به سیــنه دارم من به دل هوای بقیــع و مــدیــنه دارم من
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
تو جان جــهــانـی فــدایـت شــوم تو بهتــر ز جـانی فــدایـت شــوم نه ماهی نه مهری به رویت قـسم بــه از این و آنــی فــدایـت شــوم دلم را که چون سایه دنبال توست کجــا میـکـشـانــی؟ فــدایـت شــوم چه کـردم؟ گنــاهم چه بوده؟ چـرا ز چـشـمـم نهــانی فــدایـت شــوم قـلم را شکـسـتـم؛ دهــان دوخـتــم تو فــوق بـیــانــی فــدایـت شــوم قــدِ ســرو و ســروِ قــد تو کـجــا تو ســرو روانــی فــدایـت شــوم چه کــم گــردد از تو مرا هم اگر کنــارت نــشــانـی فــدایـت شــوم الا ای تــمــام جــهــان از تو پُــر کجــای جــهــانـی؟ فـدایـت شــوم خیــال تو دل را صفــا مــی دهـد ز بس مهــربــانی فــدایـت شــوم عجب نیست از شهـد وصلت اگـر مرا هــم چــشـانی فــدایـت شــوم از آن رو نهــانی که می بـیـنـمت به هـر جا عیــانی فــدایـت شــوم چه پیدا چه پنهان به هر جا روی امــام زمــــانــــی فــدایـت شــوم نه تها به «میثم» به خَـلق جهانی تو کـهـف امــانــی فــدایت شــوم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان (عج)
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت از سمک تا به سهــایش کشش لیـلا برد من به سر چشمه خورشید نه خود بردم راه ذرّه ای بــودم و مهــر تو مرا بــالا برد من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم او که می رفت مرا هم به دل دریـا برد جام صهبا به کجا بود مگر دست که بود که در این بـزم بگردید و دل شیــدا برد خم ابروی تو بود و کف مینـوی تو بود که به یک جلوه ز من نام و نشان یک جا برد خودت آموختیم مهر و خودت سوخـتـیم با بر افروخته رویی که قرار از ما برد همه یــاران به ســر راه تو بودیــم ولی خــم ابـروت مرا دید و ز من یغــما برد همه دلبــاخته بودیم و هراسان که غمت همه را پشت سر انـداخت، مرا تنها برد
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان(عج)
هــزار مــرتبه جــانـم بگیر و جانم ده سپس کرم کن و یک لحظه رو نشانم ده ز خشک سالی اشکم نمانده برگ و بری کــرامتی کن و اشکی به دیدگــانــم ده
: امتیاز
|
توسل به امام زمان(عج)
چو دیــدنــد در لــوح خلـقت دلــم را ســرشتـند بــا آب رحــمت گــلــم را بــهــایــی نــدارم ولــی یــار، فــردا گــران می خــرد اشگ ناقــابلــم را هنــوز این تن خاکی ام بود، خــاکی که ســوزانــد داغ مـحــبّــت دلــم را بدن خستــه و بار سنگـین و ره دور مگر اشــگ، آسان کند مشکــلــم را بسوز ای دل امشب بسوز ای دل امشب بسوز و بســوزان همه حــاصلــم را ببــارید ای چــشــم ها بلــکــه امشب حسیــنی کــنــید این دل غــالــفــم را چنان غــرق سازید در بحــر اشکــم که در مـوج آن گُــم کنــد ساحــلم را دلــم محمــل و من اسیــرش نــدانــم کجــا می برد ســاربــان محـملــم را درآ «میثم» از منــزل تن پس آن گه بـگــو یــافــتــم، یــافـتــم مـنــزلـم را
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه
در شب تو روشنــايي اگــر يافتي بگــو در غصــه آشنــايــي اگــر يــافتي بگـو خير کثير حضرت زهـراي اطهر است بــر جــودش انتهــاي اگــر يافــتي بگو
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان(عج)
اي شده مجــنــون تو بــسيــار هـا عــارف و ديــوانه و هــوشيار ها بي توغزل نيست غزل شعر نيست نـقـش بــود بــر در و ديــوار هــا
: امتیاز
|
توسل به امام زمان(عج)
درد دلم دوا شود به لطف صاحب الزمان گره ز کار وا شود به لطف صاحب الزمان خدا به يُمن او به ما روزي خود عطا کند دفع بـلا ز ما شـود به لطف صاحب الزمان
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان(عج)
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است جان را هــوای از قفس تن پـریدن است از بیم مرگ نیست که سرداده ام فـغــان بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است دستم نمی رسد که دل از سیــنــه برکنم باری عـلاج شکر گـریبان دریدن است شامم سیه تر است ز گیسوی ســرکشت خورشید من برآی که وقت دمیدن است ســوی تو ای خلاصه گــلــزار زنــدگی مــرغ نگه در آرزوی پـر کشیدن است بگــرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است با اهــل درد شــرح غــم خود نـمی کنم تــقــدیــر قــصۀ دل من نــاشنیـدن است آن را که لب به جــام هــوس کـرد آشنا روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
ترسم آخر که شب هجـر به پایـان نـرسد روز وصلت به من بی سر و سامان نرسد هر چه از آتش دل، سوزم و فـریـاد کنم کس به داد منِ غمـدیــدۀ نـالان نــرســد دوش گفتم غـم دل را به طبیبـی، گـفـتـا: دردعشق است، یقین دان که به درمان نرسد دل دیوانۀ ما، گشته چه خوش جای گزین شانه ای کاش بر آن زلف پریشان نرسد گو به یعـقوب، تو را صبـر فـراوان باید یوسف گمشده ات زود به کـنعـان نرسد خاطــرخـضر چه جمع است یقین میداند که سکنـدر به لب چشمۀ حــیـوان نـرسد آنچنان تیـز رود مرکب عـمـر تو نصیـر که به گـرد سُـم آن بـرق شتــابـان نـرسد
: امتیاز
|
توسل به امام زمان(عج)
به سر آمد شب هجران و سحر نزدیک است صبرکن، صبر که هنگام ظفر نزدیک ست رحمى اى باد خزان! کز اثر همّت اشک نو نهالى که نشاندم، به ثـمر نزدیک ست هـمه را در رخ یـاران، نـگـران مى بینم مگر این قافـله را وقت سفر نزدیک ست وقت آن است که همت طلبیم از در دوست که بس از قافله دوریم، خطر نزدیک ست گرچـه دور است ره کعبۀ مقصـود، ولى آزمـودیم که بر اهــل نـظـر نـزدیک ست نـالـه هاى جرس قافله پُـر شور شده است همسفر! کعبۀ مقصود مگر نزدیک ست؟ هست تا گوهر دین در صدف غیـب نهان صـدف چـشم تر ما به گـهـر نزدیک ست گفتم: ازهجـر رخت جان به لب آمد، گفتا نالـۀ سوخته جـانان به اثـر نــزدیـک ست پـر و بال من و پروانه بسوزید چو شمع که سرآمد شب هجران و سحر نزدیک ست
: امتیاز
|
توسل به امام زمان(عج)
کسی مسیـر خــدا را به من نشان بــدهد دل ســیـاه مـرا دسـت آســمــان بــدهــد درون پــیـلۀ ســر در گـمی اســیــرم آه! کــسی برای پریــدن به من تــوان بدهد به دشت خیره شدم تا مگر که قـاصدکی نشــانه ای به من از یــار مهـربان بدهد و کاش طعــم غـزل های نـاســرودۀ من بهــار شعـــر مرا شـور ناگـهــان بدهد! هزار بیت به وصفش قصیده می خـوانم اگر که بغض گلــو گیــر من امان بدهد مـن از حــکـایت آشــفــتـگــی پُـرم امــا کجـاست او که مـرا جــرأت بیان بدهد؟ همیشه منتظرم تا عزیــز خوش خبــری خــبـر ز آمــدن او؛ دوان دوان بــدهــد چه سرد مرده ام اینجا کجاست دستی که به بنــد بنــد وجـودم دوباره جان بدهد؟
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان(عج)
دردِ فــراقِ یـوسـف زهـرا شـدیــد شـد یعقوب روزگار دو چشمش سپــیـد شد امــیـــد انــتــظـــار دل نـا امــیـــدهـــا امــیـد هـم ز آمـدنــت نــا امــیـــد شــد از عشق ناله خیزد و ازهجر درد وغم غــم نــاله می کند که فــراقت مدید شد بزم وصال می طلبد جان ز عــاشقـان خوشبخت آن که در ره جانان شهید شد در پیــشگـاه یـوسف زیـبای فـاطــمــه صدها هـزار یـوسف مصری عبید شد از کثــرت گنـاه و خطاهای بی شمــار راه وصـال من به سـرایت بـعیــد شد تا شد غلام حلقه به گوش تو هــاشمی دنیــا و آخـرت به حقــیـقـت سعیـد شد
: امتیاز
|